شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

شایان جون

شايان و واكسن 18 ماهگي

ديروز ساعت 11:30 مامان فهيمه مرخصي گرفت و اول رفت مامي جون و يگانه رو برداشت. بعدش هم اومديم تو رو از پرستارت تحويل گرفتيم و رفتيم درمونگاه برا واكسن. قربونت برم وقتي يگانه رو ديدي خيلي ذوق زده شدي و مي گفتي: گاگا دد. نمي دونستي داريم كجا مي ريم. به درمانگاه كه رسيديم صداي گريه ني ني ها رو شنيده بودي و با تعجب بهشون نگاه مي كردي تا اينكه نوبت خودت  شد. اينقدر شوق داشتي كه با يگانه بازي كني كه زودي آروم شدي. بعدش هم با مامي جون و گاگا رفتيم خونه ما و تو اتاقت كلي با يگانه بازي كردي انگار نه انگار كه واكسن زدي. ولي درد پات و تبت از دو سه ساعت بعد از واكسن شروع شد و تا دماي امروز صبح ادامه داشت. شايان جوني به بابات خيلي وابسته هستي مخصوص...
25 خرداد 1391

پايين چشم شايان كبود شد

ديروز براي اولين بار شايان جون با صورت خورد زمين و پايين چشمش كبود شد. ماجرا از اين قرار بود كه تازه از خواب بيدار شده بود هنوز حس راه رفتن نداشت با ذوق داشت مي رفت باباجونش رو بترسونه كنترلش رو از دست داد و با صورت خورد زمين الهي فداش شم خيلي زود آروم شد. قول ميديم از اين به بعد بيشتر مواظب پسر گلمون باشيم.   . ...
21 خرداد 1391

شايان و موتور سواري

ديشب خونه مامي جون بوديم. دايي مصطفي (شوهر خاله مريم)  از رو گوشيش بازي موتور رو برا شايان گذاشته بود. شايان جوني هم خيلي ذوق زده شده بود و با حالت خاصي صداي موتور را در مي آورد انگار كه صد ساله موتورسواره. همه از اين حركتش متعجب شديم و كلي قربون صدقه ش رفتيم. يگانه (دخترخاله شايان) هم كلي احساساتي شد پريد شايان رو بغل كرد و با زبان كودكانه اش گفت: شاياني دورت بگردم. يگانه جون فدات شم كه اين قدر با محبتي.   ...
21 خرداد 1391

شايان و آرايشگاه

ديشب براي بار دوم شايان رو برديم اصلاح. اين دفعه مدل موهاش رو كپ انتخاب كرديم. دفعه اول با بابانادري تنها رفته بود. بابانادري مي گفت خيلي ترسيده بوده و گريه كرده. اين دفعه رفتيم آرايشگاه يكي از فاميلامون. من و يگانه (دختر خاله شايان) هم باهاشون رفتيم.  از اولش كه پشت موهاشو كوتاه مي كردن گريه نمي كرد آخراش كه رسيدن به جلوي موهاش يه ذره گريه كرد بعدش هم كه رسيد به سشوار كشي كه ديگه ذوق زده شد. فداش شم اينقدر خوشكل شده. اينم عكسش:     ...
17 خرداد 1391

شايان و عروسي

جمعه شب عروسي يكي از فاميلهاي بابا نادري بود. جاي همگي خالي بود. خيلي خوش گذشت. شايان جوني هم پسر خوبي بود. اين هم چند تا از عكساش: براي ديدن بقيه عكس ها به ادامه مطلب برين. شايان و يگانه شايان و عمو فاضل   شايان و عمو ياسر و عمو فاضل شايان و بابا نادري و عمو فاضل آخر عروسي هم شايان گل ماشين عروس رو برداشته بود و رقص و پايكوبي مي كرد. ...
16 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد